کیفیت ها
به کیفیت ها فکر می کنم؛ به کیفیت هایی که افت می کند، غروب می کند.
کیفیت شهر، کیفیت رابطه ها، کیفیت آدم ها، کیفیت رسانه ها، هوا، برنامه ها، غذاها، نسل ها، حرف ها، لبخندها، دوستی ها، قول ها...
9 سال است که توی این شرکت هستم؛ همین که من 9 سال جایی مانده ام یعنی برایم به قدر کافی، قابل اعتماد و دلچسب بوده است. نمی گویم ایده آل اما همیشه برایم قابل افتخار بود؛ حالا روز به روز دارم افت کیفیتش را می بینم، دارم با خودش، با آن روزهای خودش مقایسه اش می کنم و می بینم چقدر فاصله گرفته است. چقدر دور شده است؛ چقدر دیگر آن محیطِ دلچسب و دلپذیر نیست. خیلی بد است که صبح ها با انگیزه پشت میزت ننشینی؛ البته من هنوز هم بی علاقه نیستم، که اگر بودم، لحظه ای و ثانیه ای نمی ماندم؛ این تکرارِ ماندن، برای آدمی مثل من، یعنی هنوز اعتمادها و باورها قوی تر از بی علاقگی ها هستند و زودتر از نا امیدی ها ساعت می زنند. به هر حال، دلم می گیرد وقتی افت کیفیت این جا را می بینم، زمانی افتخار می کردم که بگویم فلان آدم همکار من است در فلان شرکت، اما حالا دلسردی هایی بر آدم های درست و کاربلد مجموعه حاکم شده و برای آن هایی که دارند این شرکت را می جوند، دلگرمی شده است.
شهرم، اصفهان عزیز که همه آن ها که مرا می شناسند می دانند چقدر دوستش دارم و برای بهتر شدن حالش تا آن جا که توانسته ام، با همه ابزارهایی که داشته ام، تلاش کرده ام، دارد فرسوده و سخت و خشن می شود، دارد از دست می رود. رودخانه خشک و هوای آلوده و میراث در خطر و آدم های عصبی؛ همه این ها... دارند کیفیت این شهر را می ریزند توی کوره بلند ذوب و آهن قراضه تحویل می دهند!
آدم ها دیگر آن آدم های قبل نیستند؛ موجودات خیانتکاری که پشت گوشی هایشان پنهان می شوند و زندگی دومی را دور از چشم دیگران تجربه می کنند، آدم هایی که مدام بوق می زنند، فحش می دهند، تهمت، شلیک می کنند و نان چاپلوسی شان را می خورند.
وقتی که عشق، هر روز تحلیل می رود و از جایی نشتی دارد، وقتی کیفیت رابطه او با او، یک نسل با پدر و مادر، با دنیا، عوض می شود، وقتی کیفیت دوستی ها در حد کشیدن میم عزیزممممم در گفت و گوهای تلگرامی است و فکر می کنیم هر چقدر تعداد الف فداااااات را بیشتر کنیم، عمق محبتمان بیشتر مشخص می شود، یعنی کیفیت رابطه ها آب رفته است.
کسی که روزی شعرهای فوق العاده ای می نوشت، حالا اراجیف می نویسد و کتاب می کند و مشهور می شود و عضو و طرفدار جمع می کند و کارخانه حرف های بی کیفیت راه می اندازد...
رسانه هایی که دیگر کیفیت را فدا نمی کنند بلکه دارند به کیفیت تجاوز می کنند... البته کیفیت مخاطب و محتوا با هم افت کرده، قبول دارم.
جلسات ادبی؛ هه! شعر بی کیفیت می خوانند، نقد بی کیفیت می کنند، فقط چهار تا اصطلاحی که حفظ کرده اند را در دهن می چرخانند که به پز سیگار و قهوه بعد جلسه بخورد و بشود نوشت: من در جلسه فلان با فلانی و فلانی! کجا هستند آن آدم هایی که وقتی حرف ها و نقدهایشان را می شنیدیم، جرأت نمی کردیم حرف بزنیم، انگار پتک بی سوادی می خورد توی سرمان و تا یک هفته گیج می زدیم، که باعث می شدند بدانی و بدانی و بدانی و باز هم فکر کنی: چقدر ندانسته دارم!
نان، شیر، آب، آب لیمو، کنسرو، ذرات هوا، میوه ها، داروها، کیفیت ندارند؛ تنها چیزی که کیفیت دارد پسماند فاضلابی است که سبزی ها را با آن آبیاری می کنند!
میان این همه معاصر بی کیفیت، ما خیلی شیک و مجلسی داریم دوام می آوریم و با کیفیت هر چه تمام تر، کیف می کنیم.
اگر چشم های بابا، عمل می خواهد و دیگر آن چشم های مثال زدنی در تیزبینی و دقت نیست، نگاهش که هنوز قوت جان است. خدایا کمک کن کیفیت امیدهایم را از دست ندهم!